شروع فعالیتهای قرآنیام با حضور در دو جلسه قرآن همراه بود. زمانی که در پایه سوم دبستان بودم، هر هفته سهشنبهها با مادرم به جلسه قرآن میرفتم که در آنجا واژههای قرآن ترجمه میشد و اینگونه به قرآن علاقهمند شدم. وقتی هم که پنجم دبستان بودم به واسطه خواهرم در جلسه قرآن و نهجالبلاغهای که دبیرستانیها اجازه حضور داشتند به اصرار شرکت کردم در حالی که از همه کوچکتر بودم.
اینقدر این جلسات برای من جاذبه داشت که یادم هست یکی از اقوام، همه فامیل را به باغی در کرج دعوت کرده بود، آن موقع ۱۳ساله بودم. استخر و امکان بازی کردن دستهجمعی وجود داشت، ولی من بیتوجه به این سرگرمیها، گریه میکردم و اصرار داشتم که در جلسه قرآنم شرکت کنم. معلم جلسه، فردی مهربان بود، اما به این نکته توجه کنید که وقار معلمیاش بر رابطههایمان غلبه داشت، منظورم این است که به خاطر معلم، جذب آن جلسات نشده بودم، بلکه همان جاذبه جلسه قرآن، نهجالبلاغه و معارف بود که من را جذب کرده بود. بقیه قرآنآموزان سنشان بیشتر از من بود و من امکان یادگیری از آنها را پیدا میکردم، مسائل بسیاری مثل حجاب، نماز، سادهزیستی، مهماننوازی، احسان به والدین و … را در این تعاملات هفتگی که هر هفته در منزل یک شخص برگزار میشد، یاد میگرفتم.